نام رابینهود برای ما آشناست، بارها داستان این کارتون جذاب را در کودکی دیده ایم. اکثر ما رابینهود را می شناسیم و می دانیم او پول ثروتمندان را می دزدید و بین فقرا تقسیم می کرد. تا این گونه عدالت را اجرا کند. یکی از مهم ترین دلایل رابین هود برای کارش، اجرای انسانیت و کمک
نام رابینهود برای ما آشناست، بارها داستان این کارتون جذاب را در کودکی دیده ایم.
اکثر ما رابینهود را می شناسیم و می دانیم او پول ثروتمندان را می دزدید و بین فقرا تقسیم می کرد. تا این گونه عدالت را اجرا کند.
یکی از مهم ترین دلایل رابین هود برای کارش، اجرای انسانیت و کمک به گروه کم درآمد جامعه بود.
او حس می کرد در حق انسان های فقیر توسط ثروتمندان ظلم می شود. بنابراین تلاش میکرد که جلوی ظلم بایستد.
رابینهود دوست داشت افراد ضعیف جامعه نیز طعم خوش خوشبختی را بچشند.
تفاوت رابینهود بودن و کمک کردن...
خارج از این داستان ما رابین هود های زیادی را می بینیم که نه با دزدی کردن بلکه با انجام کارهایی با نیت کمک کردن و حل مشکلات دیگران اقدامات اشتباهی انجام می دهند.
این افراد تمایل دارند به هر قیمتی دوست داشتن خود را به دیگران نشان دهند.
قبل از اینکه درستی و نادرستی کار رابینهود بپردازیم باید بدانیم هدف از کمک کردن به دیگران چیست؟
انسانها برای کمک کردن به دیگران اهداف متفاوتی دارند که در تمام اهداف اولین شرط منفعت است.
منفعت دو بعد مادی و معنوی دارد و همیشه بعد مادی اولویت نیست.
در منفعت مادی می توان به پول، جایگاه اجتماعی و .... همچنین ابعاد معنوی رضایت جامعه و خداوند، احساس خوب قلبی، امنیت و .... اشاره کرد.
مثلا در کمک کردن مدل رابینهود بیشتر بعد معنوی آن مطرح است به این شکل که رابینهود با دیدن لبخند و خوشحالی افراد نیازمند احساس رضایت می کرد.
شرط دومی که در اینجا به آن پرداخته شده است دوست داشتن و دوست داشته شدن است.
در منفعت مالی که شخص منافع خود را در نظر دارد، خود فرد بر هر چیز دیگری مقدم است و در حقیقت شخص خود را دوست دارد.
این شرط در حالت افراطی موجب خودخواهی در فرد می شود و با پایمال شدن و نابود کردن دیگران و منافعشان بدست می آید.
اما در منفعت معنوی منافع دیگران مقدم تر است، در یک کلام دیگران را بیشتر از خود و منافع خود دوست دارند.
به این معنی که دوست داشتن دیگران و سود بردن دیگران در فرد احساس رضایت ایجاد می کند که در حالت افراطی وابستگی و حقارت بوجود می آید.
در این نوع از یاری رساندن انسانها وابسته به دیگران هستند و احساس می کنند بدون آنها نمی توانند زندگی کنند.
رابینهود ها قبل از خودشان دیگران را دوست دارند!
نکته جالب اینجاست که آنها تعریف اشتباهی از دوست داشتن دیگران دارند.
بسیاری افراد دوست داشتن را متفاوت از چیزی که واقعا هست تعریف می کنند.
یکی از باورهای ذهنی افراد (رابینهود ها) این است که چون او را دوست دارم اهمیتی ندارد، او چگونه رفتار می کند.
در زندگی هر کدام از ما افراد زیادی هستند که برایمان دوست داشتنی و ارزشمند هستند و ما بدلیل علاقه، تمایل داریم برای همیشه و به هر قیمتی کنارمان بمانند.
اگر دیگران رفتار آزار دهنده ای داشته باشند، رابینهود ها تحمل می کنند تا آنها ترکشان نکنند.
توجیه این افراد این است که می گویند ناراحتی دیگران آنها را آزرده میکند. بنابراین برای او هر کاری که لازم باشد انجام می دهم.
شاید بپرسید دوست داشتن مگر غیر از این می تواند باشد، برای کسی که دوستش داری، هر کاری انجام دهی ناراحتی او ناراحتی تو و شادی او شادی تو باشد.
پاسخ این است که در این نوع از یاری رساندن معمولا اشتباهات زیادی رخ می دهد و موجب آسیب رسیدن به دیگران می شود.
دوست داشتن اشتباه باعث می شود که هر بار اشتباهات زیادی مرتکب شوند و به خود و دیگران آسیب بزنند.
درست مانند رابینهود که دنبال عدالت بود اما مسیر درست را انتخاب نکرده بود.
با یک مثال موضوع را توضیح می دهم فرض کنید شما ماهی داخل آکواریوم تان را دوست دارید آیا می توانید برای نجات و کمک به ماهی با بیرون آوردن او مانع از غرق شدنش شوید؟
و یا برای اینکه شرایط ایده آلی برای او ایجاد کنید روی تختتان از او مراقبت کنید؟ مسلما پاسخ شما منفی است.
بعضی از دوست داشتن ها اینگونه هستند این افراد زندگی خود و یا دیگری را نابود می کنند تا به باور خود بتوانند به دیگران کمک کنند.
حتی اگر هدف شما کمک کردن باشد اما ناخواسته آسیب بزرگی به خود و به آن فرد وارد خواهید کرد.
شاید شرایط آن فرد آن طور که به نظر می رسد سخت و نگران کننده نباشد و با راهکار اشتباهی که در پیش می گیرید باعث خراب تر شدن شرایط می شوید.
کمک کردن به دیگران علارقم اینکه می تواند خوب و لذت بخش باشد اگر مانند رابینهود عمل کنید مخرب و آسیب رسان می شود.
سوال اینجاست، چطور می توانید بدون آسیب به دیگران به آنها کمک کنید؟
باید بدانید که کمک کردن نیاز به اصول و قواعد خاص خود دارد.
نکته حائز اهمیتی این است که قبل از دوست داشتن دیگران و کمک کردن به آنها باید دوست داشتن خود را یاد بگیرید.
اگر غیر از این باشد و شما اصول دوست داشتن را ندانید، اثرات مخربی به جا خواهید گذاشت.
اولین اصول دوست داشتن شناخت است، شناخت به معنی آگاهی نسبت به علایق و تمایلاتتان می باشد.
زمانیکه شناخت از خود را تقویت کنید می توانید توانایی هایتان را ارتقا دهید ودیگران را نیز دوست داشته باشید.
در حقیقت وقتی شما شخصی را دوست دارید باید به تمام علایق و نیازهای او آگاه باشید.
همانطور که در مثال قبل دیدید اگر یک ماهی را دوست دارید نباید بغل بگیرید و با خود به تخت خوابتان ببرید، مطمعنا آن را برای همیشه از دست خواهید داد.
باید بپذیرید که ماهی در شرایط خاص زندگی می کند اگر به ماهی علاقه مند هستید باید شرایط آن را نیز فراهم کنید.
در مورد انسانها نیز شرایط تفاوت چندانی ندارد، دوست داشتن یک انسان به معنی بدست آوردن و تصاحب آن انسان نیست بلکه باید نسبت به علایق او نیز اطلاع داشته باشید.
دوست داشتن تنها شامل شریک عاطفی نیست بلکه می تواند اعضای خانواده، خواهر و برادر، همکار، همسایه و .... باشد.
حتی می تواند یکی از هزاران نفری باشد که در تعاملات اجتماعی با او در تماس هستید اما با توجه به نیازها و تعاملاتمان دوست داشتنهایمان نیز شکل و نوع متفاوتی دارد.
این دوست داشتن ها حد و مرزهای خودش را دارد، با توجه به آنچه گفته شد هر جا نیاز به یاری داشتند لازم است اقدامات لازم را انجام دهید.
حال به این نکته توجه کنید بدلیل علاقه ای که ما به فرزند و یا همسر و دیگر نزدیکانمان داریم تمایل داریم کاری را که آنها نمی توانند انجام دهند را ما برایشان انجام دهیم.
تا اینگونه احساس مفید بودن و ابراز علاقه خودمان را به آنها نشان دهیم.
اکنون به جمله اول بر می گردیم اینکه رابینهود زندگی خودت باش یعنی چی؟
انسان قبل از هر چیز موجودی اجتماعی است و در اجتماع برای نشان دادن توانایی هایش و اینکه بگوید مرا به عنوان عضوی از جامعه بپزیرید تلاش میکند تا مسیر زندگی خودش را با مسیر جامعه هم سو کند.
یکی از حس های خوبی که او دریافت میکند حس نوع دوستی و دوست داشتن و دوست داشته شدن است.
در حقیقت برای اینکه بتوانید دیگران را دوست بدارید باید معنی دوست داشتن را درک کنید و در مرحله اول خودتان را دوست داشته باشید ، حد و مرزهای آن را مشخص کنید.
اینگونه می توانید دیگر موجودات چه انسان و چه دیگر موجودات را دوست داشته باشید.
احساس قدرتی که بعد از دوست داشتن و کمک کردن به دیگران دارید اجتماعی بودن را در شما تقویت می کند.
نشان دادن توانایی هایتان به دیگران در شما قدرت ایجاد می کند و اینکه توانسته اید کاری انجام دهید که دیگران نمی توانند انجامش دهند.
حس قدرت برای کوچکترین کارها مثل اینکه به فرزندتان برای ساخت کاردستی کمک می کنید به والدینمان برای خرید و یا جابجا کردن وسایل کمک می کنید و یا نابینایی را از خیابان رد می کنید و ... نیز وجود دارد.
ولو این کارها به نظر کوچک و یا به دلیل تکرار تبدیل به عادت شده باشند، باز هم احساس قدرت در شما ایجاد خواهند کرد.
همه این موارد و مثالهای مشابه بعد معنوی یاری رساندن را در انسان تقویت می کند.
اگر شما مواردی از یاری رساندن به دیگران که بدلیل عدم شناخت موجب آسیب شده میدانید با ما در میان بگذارید.