رفتار و راههای شناخت آن
دی 15, 1401مشاوره کسب و کار چگونه به من کمک می کند؟
مهر 27, 1402چرا برخی افراد تمایل به گزافه گویی دارند؟
صحبت کردن با گزافه گویی متفاوت است.
حرفهای بی سرو تهی که نتیجه ای در بر ندارد و حواشی زیادی را در بر میگیرد.
در معنای لغوی گزافه گویی یعنی غلو و بزرگنمایی.
در حالیکه شاخ و برگ دادن نیز به معنای گزافه گویی می باشد.
اینجا قصد داریم دلایلی را که افراد، تمایل به گزافه گویی دارند را بررسی کنیم.
با ما همراه باشید.
خطای فکری تمایل به گزافه گویی.
مهم ترین دلیل برای تمایل افراد به گزافه گویی، خطای فکری است
زمانیکه دچار خطای فکری می شوید بهترین کار این است که سکوت کنید.
اگر چیزی برای گفتن نداری، چیزی نگو.
وقتی از دختر شایستهی اهل کارولینای جنوبی که تازه از دبیرستان فارغ التحصیل شده بود، پرسیدند چرا یک پنجم آمریکایی ها نمی توانند کشور خود را روی نقشه جهان پیدا کنند، مقابل دوربینها پاسخ داد:
“به شخصه فکر میکنم اهالی آمریکا نمیتوانند این کار را بکنند چون کسانی در کشور ما هستند که نقشه ندارند، و من فکر می کنم آموزش و پرورش ما مثل آفریقای جنوبی یا عراق و دیگر کشورها ….
و من فکر میکنم که آنها باید آموزش و پرورش ما در اینجا یعنی آمریکا باید به آمریکا کمک کند، به آفریقای جنوبی کمک کند و به عراق و کشورهای آسیایی کمک کند، تا بتوانیم آینده خود را بسازیم! 》
این ویدیو، دیوانه وار در فضای مجازی منتشر شد.
فلسفه با عمق یک سانت!
تاسف برانگیز است. مگرنه!
نباید زمان زیادی را به سخنان ملکه های زیبایی اختصاص داد.
خب، این جمله چه طور! یقینا هیچ لزومتی برای برقراری ارتباط بین انتقال روز افزون بازتاب سنت های فرهنگی با دلایل سوژه محور و آگاهی تاریخی مرتبط به آینده وجود ندارد.
تا جایی که ما با از هم پاشیدگی خویشتنداری، از ساختار بین سوژه ای آزادی، یعنی همان توهم تماماً فردگرایانه خودمختاری، آگاه می شویم. 》
چیزی به خاطرت آمد؟ فیلسوف و جامعه شناس مطرح آلمانی، یورگن هابرماس، در مابین حقایق و هنجار ها. هر دو این بیانیه ها ناشی از یک پدیده اند.
تمایل به گزافه گویی. اینجا از انباشتِ کلمات برای پنهان کردن تنبلی روشنفکران، حماقت یا خام بودن یک نظریه استفاده می شود.
گاهی جواب میدهد و گاهی خیر.
برای ملکه زیبایی، این راهکار انحرافی شدیداً ناکام ماند. اما برای هابرماس احتمالاً جواب داده است.
هرچه ابهام کلمات سخنورانه تر باشد، به احتمال بیشتری اسیر آن می شویم.
به خصوص اگر در کنار خطای مرجعیت از آن استفاده شود، میتواند بسیار خطرناک باشد، چرا که ما هر حرف را بدون کوچکترین سوالی می پذیریم.
آیا ما هم دچار خطای گزافه گویی میشویم؟
من هم خودم بارها گرفتار خطای تمایل گزافه گویی شدهام.
وقتی جوانتر بودم، ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی، مرا مسحور می کرد.
کتابهای او را می بلعیدم، حتی پس از بررسی های عمیق باز هم خیلی متوجه آنها نمی شدم.
به همین خاطر، نوشتههای او یک رایحه ای مرموز داشتند، و این تجربیات مرا ترغیب کرد پایان نامهی خود را دربارهی فلسفه بنویسم.
حالا که به گذشته نگاه می کنم، هر دوِ آنها یک مشت وراجی بیخاصیت بود، هم کارهای دریدا و هم پایان نامهی من.
در زمان جهالتم، مثل یک ربات بودم که فقط سیگار میکشید، حرف میزد و راه میرفت.
تمایل به گزافه گویی به خصوص در ورزش متداول است.
مصاحبه کنندگانی که مانند ورزشکاران از نفس افتاده اند، آنها را مجبور میکنند تا لحظات بازی را موشکافی کنند.
درحالیکه تنها چیزی که میخواهند بگویند این است که:
《ما بازی را باختیم، به همین سادگی.》
مجری باید هر طور شده برنامه را پر کُند.
به نظر، بهترین روش برای این کار پُرحرفی و مجبور کردن ورزشکاران و مربیان به همراهی آنهاست.
پُرحرفی نادانی را مخفی می کند. این پدیده در محیط های آکادمیک نیز رسوخ کرده است.
هرچه یک شعبه از انتشارات علمی تعداد مقالات کمتری به چاپ برساند، باید جای آن را با وراجی پُر کند.
این قضیه را به خصوص می توان در نظرات و پیشبینی های اقتصادی اقتصاددانان مشاهده کرد.
در مقیاس کوچک، این موضوع در تجارت هم صادق است؛ هر چه شرایط یک شرکت بدتر باشد، سخنرانیهای مدیر طولانیتر میشود.
این پرحرفی به اینجا ختم نمی شود، بلکه منجر به بیشفعالی نیز میشود تا مشکل اصلی پنهان بماند.
یک استثنای بارز البته مدیرعامل سابق جنرال الکتریک، جک ولش، است.
او یک بار در مصاحبهای گفت 《نمی توانید باور کنید ساده و واضح رفتار کردن چقدر دشوار است. مردم از اینکه به عنوان یک ساده لوح به آنها نگاه شود می ترسند. اما در واقع، عکس آن درست است.》
چطور گزافه گویی نکنیم؟
در نتیجه، چگونه بیان کردن آینه ای از ذهن است.
افکار واضح بیان را سادهتر میکند، در حالی که افکار مبهم به شکل پُرگویی توخالی از آب در می آیند.
مشکل آنجاست که در بسیاری از موارد ما افکار شفافی نداریم.
برای درک قسمت کوچکی از دنیای پیچیده نیاز به کوشش ذهنی فراوان است.
تا وقتی چنین تجربهای در ما تجلی نیافته، بهتر است به توصیه مارک تواین توجه کنیم
اگر چیزی برای گفتن نداری، چیزی نگو.》
سادگی در قلهی یک سفر طولانی و رنج آور است، نه در نقطه آغازش.